حسین آقاحسینی؛ اشرف خسروی
چکیده
ساختار سنتی بلاغت فارسی محدودیتهایی دارد که اصلاح و بازنگری را در آن ضروری مینماید. متقدّمان معمولاً بلاغت را به سه حوزهی معانی، بیان و بدیع تقسیم کردهاند و هریک از آنها را به بخشهایی محدود ...
بیشتر
ساختار سنتی بلاغت فارسی محدودیتهایی دارد که اصلاح و بازنگری را در آن ضروری مینماید. متقدّمان معمولاً بلاغت را به سه حوزهی معانی، بیان و بدیع تقسیم کردهاند و هریک از آنها را به بخشهایی محدود ساخته و تعاریفی برای آنها ارائه دادهاند. متأخرین علمای بلاغت نیز اغلب از آنان پیروی کردهاند و همین تقسیمبندی و تعاریف را پذیرفتهاند. کاربرد این تقسیمبندی و مصداقیابی آن در آثار مختلف ادبی با مشکلات و محدودیتهایی روبهروست و در این آثار، نمونهها و مواردی دیده میشود که در ساختار و دستهبندیهای سنتی جای نمیگیرد و نیازمند حوزهها و دستههای جدیدی است که لزوم بازنگری در علم بلاغت را یادآور میشود. یکی از موضوعاتی که در این زمینه کارآمد و کارساز است، مشخص کردن جایگاه نماد در بلاغت و ارائهی تعریفی مناسب با این حوزه، برای آن است. نماد و نمادگرایی همانگونه که در اسطورهشناسی، روانکاوی، هنر، جامعهشناسی، عرفان و سایر حوزهها تعریف شده و تحولات زیادی ایجاد کرده است، در بلاغت نیز میتواند موجب دگرگونیهای زیادی شود و بستری مناسب برای پژوهشهای جدید شود و پویایی و تحرک خاصی در این علم به وجود آورد. در این مقاله، نماد به عنوان یکی از صورتهای بیان که فراتر از صور خیال قرار میگیرد، تعریف شده و جایگاه آن در حوزهی بیان به عنوان صورت تجلی مشخص میگردد. همچنین به جایگاه آن در علم معانی به عنوان صورتی فراتر از حقیقت و مجاز و فراتر از ایجاز و اطناب اشاره میشود.